تلویزیون دارد احاطهمان میکند. رسانههای تلویزیونگرا، ستارههای تلویزیونساخته، بشقابهای ماهوارهای، و کانالهای رنگارنگ. و ما غافلیم که «خواندن» دارد اساساً ور میافتد. برای ما که معجزهی پیامبرمان، روشنفکرانهتر از هر دین دیگر، خواندنی است، و هنر غالب تمدنیمان (یعنی شعر) با متن سروکار دارد، نه تصویر، اعلام مرگ قریبالوقع «خواندن» باید انداممان را به لرزه درآورد.
منبع: همشهری جوان، ۹ اسفند ۱۳۹۳، شمارهی ۴۹۶
باسلام، اینجاییم تا در پایان دومین دهه زندگی مان، اولین گام های نوشتن را برداریم. سعی خواهیم کرد که نظرات و روز نوشت هایمان راجع به اتفاقات، خلاصه ای از کتاب هایی که میخوانیم، فکر هایی که از سرمان میگذرند و هرانچه را که شاید در بهتر دیدن وفهمیدن فضا ومکانی که در آن هستیم به مددمان بیایند را بنویسیم و نشردهیم.
خیلی در جست و جو برای نام وبلاگ بودیم،اما همه شان یا تکراری بودند ویا بامفاهیمی که ما در نظر داشتیم جور در نمی آمدند،تا اینکه رسیدیم به کتاب نونِ نوشتن محمود دولت آبادی. اسم جالبی بود برای ما،چون در نونِ نوشتن که نه،شاید در نقطه نونِ نوشتن هستیم،اولین گام های نوشتن مان.