نونِ نوشتن

بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم

نونِ نوشتن

بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نوشتن» ثبت شده است

    



     آن جایی که صحبت کم می شود، نوشته کافی است. 

     نه اوّلین، ولی از منظر اجتماعی، اساسی ترین وسیله ی برقراری ارتباط ما انسان ها با یکدیگر زبان است. این ابزار قدرتمند به دو طریق مورد استفاده ی ما قرار می گیرد: 1. از طریق صحبت کردن و ایجاد اصواتی معنا دار و 2. روی کاغذ آوردن افکارمان و به عبارتی نوشتن آن ها. در هر دو ی این اعمال ما نخست می اندیشیم و سپس با استفاده از زبانمان یا قلممان اندیشه مان را مستقیم، از طریق اصوات معنادار، یا غیر مستقیم(با واسطه)، از طریق نوشته، به اذهان مخاطبانمان منتقل می کنیم. این خلاصه ای است از سیستم برقراری ارتباط میان ما از طریق زبان. البته در اینجا قصد آن را ندارم که بحث را در باب زبان را بگشایم؛ چرا که همانا زبان، موضوعی گسترده است و بحث در باب آن نیز هدف این خُرد-نوشته ی فرهنگی نیست.

     با مقدمه ی فوق در اینجا می خواهم ابتدا مختصراً به تفاوت دو روش انتقال افکار از طریق زبان بپردازم و این تفاوت را در جامعه ی خودمان مورد بررسی جزئی قرار داده و سپس اندکی از فواید نوشتن در جامعه ی ایرانی بگویم. البته این نوشته تنها اندیشه ای است در باب اینکه " چرا نوشتن می تواند به جامعه ی ایران و در معنایی خاص به خود افراد جامعه مان کمک کند؟" و در حقیقت کاربردی است از مفاهیمی مانند زبان، خواندن، نوشتن و از همه مهم تر اندیشیدن برای کمک به خویشتن خویش. در نتیجه موضوع، خود نوشتن و فواید آن نیست. مساله این است که این نمود زبانی از نظر من چه تفاوتی با صحبت کردن دارد و چرا می تواند گاه موثرتر از آن عمل کند و اثر بگذارد.

     یکی از تفاوت های این دو روش، یعنی صحبت کردن و نوشتن، در میزان زمان و اندیشه ای است که در پس آن هاست. هنگام صحبت کردن مقصود ما این است که به سرعت جان کلام را بیان کنیم و مفاهیم مورد نظرمان را درر محدوده ای زمانی به مخاطب یا مخاطبانمان منتقل کنیم. اینکه تا چه حد دقیق و کامل این کار را انجام دهیم به قدرت تفکر و اندیشه و تسلطمان بر موضوع مورد نظر بستگی دارد. حال آنکه هنگام نوشتن روند اندیشیدن ما به گونه ای دیگر است. پروژه ای است که مدام روی آن حرکت می کنیم و مانور می دهیم تا به بهترین شکل منظورمان را بیان کنیم. در نوشته ی خویش بالا و پایین می رویم. مطالب را بارها سامان دهی می کنیم و در حد توانمان بهترین کلماتی را که می توانند مفاهیم مد نظرمان را منتقل کنند را انتخاب می کنیم. نوشتن مانند مقطع زدن به جریان افکارمان است. جزئی از این جهان را انتخاب می کنیم و در موردش می اندیشیم و افکارمان را با نوشتن ثبت می کنیم؛ سپس به نوشته هایمان می نگریم و دوباره به آن ها می اندیشیم. سعی و خطا می کنیم، صاف تر و صریح ترشان می کنیم و سرانجام یا در دفترمان می مانند یا منتشر می شوند تا خوانده شوند و ارتباط برقرار کنند. در این معنی ما به برقراری ارتباط از افقی فراتر از "دیگری" نیز نگاهه کردیم؛ یعنی نوشتن ابزاری برای برقراری ارتباط با خویشتن. این همان چیزی است که در هر لحظه اتفاق می افتد. ما دائماً به زبانی با خویش در حال اندیشه ایم و حال همان اندیشه را نمودی بیرونی می  دهیم.

     اتفاقی که در اینجا می افتد مشخص است. ما هنگام نوشتن صحیح تر نیز می اندیشیم. اجازه بدهید بهتر بگویم: شفاف تر می اندیشیم؛ یعنی مطلوب خویش را، خواه منطقی اندیشیده باشیم و خواه غیر منطقی، به بهترین شکلی که در نظرر خویش متصوریم بیان داشته ایم. کاری به درست اندیشیدن و معیارهایش ندارم. آنکه می اندیشد، هنگام نوشتن زمان بیشش تری برای بیان شفاف اندیشه اش دارد نسبت به زمانی که در مورد آن سخن می گوید.

     تفاوت دیگر گستره­ ی مخاطبان و موقعیت ارتباط برقرار کردن آن ها با مطلب بیان شده از سوی ماست. اندیشیدن به موضوعات مختلف و نوشتن درباره ی آن ها این فرصت را به ما می دهد که مخاطب خود را بیابیم. در حالی که ما با معدود افرادی در طول روز صحبت می کنیم که واقعاً هم­اندیش ما هستند و به موضوعاتی که ما بهشان فکر می­کنیم علاقه­ مندند. از طرفی شما هرگز با همکار یا هم­کلاسیتان در مورد مسائل عمیق و دغدغه های فکری و انسانیتان، در صورت وجود، سخن نمی­گویید و کم­تر احتمال می­دهید که حتی اگر باب سخن را بگشایید مورد توجه ایشان قرار گیرید. پس چه خوب است که ما انسان­ها در تنهایی خویش اندیشه­ هامان را،فارغ بالانه، سامان ببخشیم و بنویسیمشان و گاه نشرشان دهیم تا خوانده شوند؛ شاید هم­فکر و هم­دردی پیدا شود که بخواند و نظری هم داشته باشد چه بسا سازنده. این قطعاً آسان­تر از این نیز هست که در خیابان راه بیوفتیم و دغدغه هایمان را برای همدیگر تعریف کنیم؛ البته که این کار عیبی هم ندارد ولی جامعه­ ای که در موردش حرف می زنیم هنوز به قدری سنّتی و قشری هست که توانایی برتابیدن این مسائل را نداشته باشد. و اگر نه آزادی اندیشه معنایی جز سیّالیت جریان بیان نظرات در فضای جامعه، چه زیر درخت،چه در باجه ی یک بانک، چه در وبلاگ و چه در روزنامه و . . . ندارد!

     موضوع دیگر سطح بحث­ های ما با یکدیگر است. چقدر واقعاً صحبت­ های روزانه­ ی ما با اطرافیانمان جدی است؟ تا چه حد می­توانیم با همشهری­ ها و هموطنان مان در مورد مسائلی که درگیرمان کرده­ اند مستقیم و بدون گریز صحبت کنیم؟ و چقدر این گونه صحبت­ ها مقبولند؟ بررسی چرایی عدم مقبولیّت و یا کم بودن این بحث­ها در جامعه­ ی ما در این نوشته نمی­ گنجد ولی ما را به این پاسخ رهنمون می­ شود که وقتی نمی­ توان زیاد صحبت کرد، در عوض می­توان بیش­تر نوشت.

     از طرف دیگر نوشتن روشی متفاوت برای تبادل نظرات است. هرکس اندیشه­ ی خویش را می­ پروراند و آن را نشر می­ دهد. طبیعی است منتقدان و تاییدکنندگانی داشته باشد و مهم این است که این ارتباط ادامه داشته باشد که نتیجه اش جریان یافتن خون اندیشه است در رگ­ های جامعه. هر فرد،گروه،حزب،تشکیلات و . . . با نوشته هایش خویش را سامان می­دهد و اینگونه آن جریاناتی که در زمزمه­ های درونی افراد و گاه گلایه ها و گفت و گوهای در پستو جریان داشتند به سطح جامعه می­ آیند. اکنون این جریانات دیده می­شوند و اگر فرصت یابند(که اگر آزادی به معنای خالص آن در جامعه وجود داشته باشد این فرصت را می­ یابند)، می­ توانند در هر عرصه­ای خود را نشان دهند. فارغ از اینکه برخورد افکار متضاد،متناقض و حتّی همسو چقدر زیباست، همواره برای دوری از تعصب به پشتوانه­ ای فرهنگی احتیاج دارد تا کار به نزاع نکشد. اینکه جامعه­ ی ایران به این سطح از فرهنگ رسیده که آیا افکار متضاد توانایی تحمل و هم­زیستی با هم را خواهند داشت یا خیر؟ و آیا این امواج افکار پس از رسیدن به هم می­ توانند مدام ایجاد شوند و ادامه یابند و پویایی تبادل نظرات را در اجتماع حفظ کنند؟ جای سوال و بحث فراوان است ولی به نظر من جامعه­ ی ایران تا رسیدن به آن مرحله کار فراوانی دارد(از پیشینه­ ی تاریخی این مباحث صرف نظر می­ کنم و بحث در این باب را که آیا ایران قبلاً به چنین مرحله­ ای رسیده و سپس جریانات آن ادامه نیافته به مجالی دیگر وامی گذارم).

     اکنون قلم به دست گرفتن(در معنای استعاری­ اش) و ثبت افکارمان، شاید نخستین گام باشد در شکل گیری جریانات اندیشه­ مندی در جامعه­ مان. اگر هر کس بیاندیشد، اندیشه ­اش را ثبت کند و آن را نشر دهد آنگونه که هست و صادقانه و بدون تعصب نظرات دیگران را نیز بررسی کند، اندیشه اش می­بالد، و در معنای واقعی نیز می­بالد، این بالیدن و رشد به این معناست که اندیشمند حتّی نقض اندیشه اش را نیز ممکن است پذیرا شود و اصلاح آن را پذیرا گردد. چه بسا در این راه چگونه اندیشیدنش نیز متحوّل گردد!

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۵۲
آران نصیری

تلویزیون دارد احاطه‌مان می‌کند. رسانه‌های تلویزیون‌گرا، ستاره‌های تلویزیون‌ساخته، بشقاب‌های ماهواره‌ای، و کانال‌های رنگارنگ. و ما غافلیم که «خواندن» دارد اساساً ور می‌افتد. برای ما که معجزه‌ی پیامبرمان، روشنفکرانه‌تر از هر دین دیگر، خواندنی است، و هنر غالب تمدنی‌مان (یعنی شعر) با متن سروکار دارد، نه تصویر، اعلام مرگ قریب‌الوقع  «خواندن» باید انداممان را به لرزه درآورد.

                                                       منبع: همشهری جوان، ۹ اسفند ۱۳۹۳، شماره‌ی ۴۹۶    

باسلام، اینجاییم تا در پایان دومین دهه زندگی مان، اولین گام های نوشتن را برداریم. سعی خواهیم کرد که نظرات و روز نوشت هایمان راجع به اتفاقات، خلاصه ای از کتاب هایی که میخوانیم، فکر هایی که از سرمان میگذرند و هرانچه را که شاید در بهتر دیدن وفهمیدن فضا ومکانی که در آن هستیم به مددمان بیایند را بنویسیم و نشردهیم.

خیلی در جست و جو برای نام وبلاگ بودیم،اما همه شان یا تکراری بودند ویا بامفاهیمی که ما در نظر داشتیم جور در نمی آمدند،تا اینکه رسیدیم به کتاب نونِ نوشتن محمود دولت آبادی. اسم جالبی بود برای ما،چون در نونِ نوشتن که نه،شاید در نقطه نونِ نوشتن هستیم،اولین گام های نوشتن مان.

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۱۵
بهنام فلاح